روزشمار عملیات های دفاع مقدس

نوار زمان هشت سال جنگ تحمیلی

کد خبر : 53997
تاریخ خبر : 1401/12/21-15:00
تاریخ به روز رسانی : 1401/12/21-15:01
تعداد بازدید : 387
نسخه قابل چاپ

تدارکات و امداد و نجات در هور

رمضان الله وکیل گفت: در برگشت نیروهای ما از منطقه عملیاتی، چند نفر از مسئولین قرارگاه همراهشان شده بودند و افراد تدارکات آنها را نشناخته بودند. نیروهای پیاده عراق هم حدود هزار متر با اینها بیشتر فاصله نداشتند. بچه های ما یک فروند قایق را در داخل نیزارها مخفی کرده بودند. به آنها گفتم شما با این قایق بروید؛ ماهم بالاخره یک کاری می کنیم.

تدارکات و امداد و نجات در هور
رمضان الله وکیل، جانشین تدارکات تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم در دوران دفاع مقدس و از فعالان تدارکات و پشتیبانی جنگ، در کتاب خود با عنوان موقعیت الله وکیل به بیان خاطرات و اقدامات ارزشمند خود و گروه تدارکات تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم (ع) در عملیات بدر اشاره کرده که به مناسبت سالروز این عملیات منتشر می شود:

اواسط اسفندماه ۱۳۶۳، همه مسئولین و فرماندهان واحدهای زیرمجموعه تدارکات در جلسه توجیهی شرکت می کردند. در این جلسات هدف از اجرای این عملیات (بدر)، تکمیل اهداف عملیات خیبر و تصرف یا تهدید جاده مواصلاتی بصره-العماره اعلام شد که در صورت محقق شدن، ارتباط و پشتیبانی بخش های زیادی از ارتش عراق در اطراف بصره و منطقه فاو با مشکل جدی روبرو می شد.

تنها مشکل ما این بود که فاصله بین جزیره مجنون که آخرین نقطه دفاعی ما و اولین نقطه دفاعی عراقی ها در مجاورت رودخانه دجله، نزدیک به ده کیلومتر بود و در همه آبراه ها نیز نیروهای عراقی از پیشرفته ترین تجهیزات الکترونیک مثل رادارهای تشخیص عبور و مرور نیرو و قایق برخوردار و علاوه بر آن، چندین پاسگاه کمین مستقر کرده بودند.

همچنین طبق گفته فرماندهی تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم (ع)، عراق در همه مسیرها از انواع و اقسام موانعی مثل سیم خاردارهای حلقوی، خورشیدی ها و تله های انفجاری نیز استفاده کرده بود تا به هر طریق ممکن، جلوی حرکت نیروهای ما را بگیرد.

هدف ما در این عملیات، رسیدن به دجله بود. برای این کار نیروها می بایست مسافتی را در آب حرکت می کردند تا به خط ابتدایی پدافندی عراقی ها برسند. پس ازآن قرار بود از این خط جدید پدافندی هم عبور کنند و خود را تا رودخانه دجله برسانند.

در این عملیات تیپ ما می بایست کمی به سمت شمال و بالاتر از روطه می رفت. ما با وسایلی مثل قایق، همه تدارکات موردنظر را جابجا کردیم. تفاوت این قایق ها با قایق های قبلی این بود که این ها تندروتر و بزرگ تر بودند و قابلیت مانور و ظرفیت بیشتری داشتند.



آغاز عملیات

ساعت یازده شب ۲۰ اسفند ۱۳۶۳، فرمان عملیات بدر صادر شد. ساعتی قبل از آن، نیروهای خط شکن به وسیله قایق تا نزدیکی کمین های دشمن اعزام شده و آماده دستور بودند.

هم زمان با فرمان آغاز عملیات، واحدهای توپخانه و ادوات به گلوله باران خطوط نیروهای عراق پرداختند. نیروهای تدارکات هم در موقعیت، مشغول دعا کردن و آماده دستور برای اعزام به منطقه آزادشده بودند که بعد از اقامه نماز صبح، این امر میسر شد.

حمید رفیعی از مصطفی روحی خواست که در موقعیت جزیره مجنون بماند تا خودش برای شناسایی وارد منطقه آزادشده شود.

آقایان نصیریان و امینی و چند نفر دیگر از نیروهای واحدهایشان نیز همراه حمید بودند و به اتفاق عازم منطقه درگیری شدند.

در ابتدای ورود، این عزیزان به سرعت یک دستگاه خودرو وانت عراقی ها را که در منطقه به جامانده بود، آماده و هر آنچه مهمات داخل سنگرهای ابتدایی خشکی بود، جمع آوری کردند و قصد داشتند با همان وانت به خط منتقل کنند. خود حمید هم در عقب وانت، روی صندوق های مهمات نشسته بود.

بچه ها در مسیرشان به یک روستا به نام جویبر می رسند که خانه های کوچک آن با بلوک و سیمان ساخته شده بود. همان جا حمید احساس می کند که در این نقطه، خط عراقی ها هلالی شکل است، چون از چپ و راست و روبرو به طرف ماشین تیراندازی می شد.

بچه ها هرکدام سعی می کنند جان پناهی برای خود دست وپا کنند... ماشین هم چندمتری در جاده خاکی به پیش می رود و با برخورد با خاکریز کوچکی متوقف می شود.

از بین دوستان فقط دو نفر مسلح بودند. بچه ها آنجا احساس می کنند که در محاصره قرارگرفته اند. خانه های روستا هم هنوز پاک سازی نشده بود و تک تیراندازان عراقی از داخل برخی از این منازل بچه ها را به رگبار می بستند.

چنددقیقه ای طول می کشد تا زیر آن آتش پرحجم می توانند، در پشت دپوی بلوک ها همه دور هم جمع شوند و با همفکری راه نجاتی بیابند.

ابتدا قرار می گذراند تا از پشت بلوک ها به پشت دپوی کوچک شن های (موجود در آنجا) بروند و در مرحله بعدی وارد کوچه شوند. دو نفر مسلح ما روی افرادی که به طرفشان تیراندازی می کردند، آتش می کنند و در این فاصله همه جابجا می شوند.

ظاهراً آخرین نفر آقای عباسعلی امینی بوده است که وقتی از پشت دپوی دشمن بلند می شود تا وارد کوچه شود، از ناحیه دست هدف اصابت گلوله قرار می گیرد. حمید رفیعی از وسط کوچه سینه خیز، با مشقت خودش را به او می رساند و دست سالم امینی را دور گردن خود می اندازد و با یک دست فانسخه او را گرفته، با دست دیگر کم کم خودش و امینی را به جلو و در نهایت داخل کوچه که پنجاه متری فاصله داشت، می کشاند.

در نقطه ای که آتش کمتر شده بود، متوجه موتورسواری می شوند که روی جاده به سمت خط مقدم در حرکت است. اتفاقاً موتورسوار آن ها را می بیند و خودش را به آن ها می رساند. بچه ها متوجه می شوند که وی، فرمانده تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم (ع)، آقای حاج علی زاهدی است.

ایشان وقتی وضعیت آقای امینی را می بیند، از موتور پیاده می شود و از حمید می خواهد که با آن آقای امینی را به عقب منتقل کند. حمید هم با سرعت هرچه تمام تر به طرف محلی که قایق ها باراندازی می کنند، حرکت می کند و به محض رسیدن به محل توقف قایق ها، امینی را در کنار تعداد دیگری از مجروحان راهی عقب می کند.

حمید رفیعی می گفت: چون مسیر را به خوبی یاد گرفته بودم، با موتورسیکلت آقای زاهدی به قصد اینکه دوباره آن را به فرمانده تیپ تحویل دهم، راهی خط مقدم شدم. در بین راه آقای نصیریان را دیدم که محل نگهداری مهمات نیروهای عراقی را با توجه به این که از روی نقشه منطقه توجیه شده بود، پیداکرده بود و با راه اندازی یک کامیون عراقی، مشغول بارگیری گلوله های توپ موجود در انبار است.

به جرئت می توانم بگویم که نصیریان شاید به اندازه سه برابر ظرفیت کامیون، بار زده بود. سپس خودش پشت فرمان نشست و مهمات را تا موقعیتی که نیروهای عراقی توپ هایشان را رها و فرار کرده بودند، منتقل کرد. نیروهای توپخانه خودی هم که از نیم روز اول عملیات وارد منطقه شده بودند، از آن ها علیه خود دشمن استفاده کردند.

در مسیر، منطقه به خوبی پاکسازی نشده بود و همین طور که با موتور پیش می رفتم، از اطراف به طرفم تیراندازی می شد. از کنار روستایی که ساعتی قبل در آن گرفتارشده بودیم، گذشتم تا به خط دفاعی نیروهای خودی در سمت شرق دجله رسیدم.

جانشین فرمانده گردان امام حسین (ع)، آقای احمدرضا طاووسی را که دیدم، از نیازهایش پرسیدم؛ اولویتش مهمات و سپس آب و آذوقه بود و بعد هم به تجهیزات ساخت سنگر و ایجاد دپو به منظور ایجاد جان پناه نیاز داشت.

آن بخشی را که به من مربوط بود، با تماس بی سیم از آقای مصطفی روحی درخواست کردم و ایشان هم با قایق برایمان ارسال کرد. سخت ترین بخش انتقال اقلام تدارکاتی از جایی بود که قایق ها آن ها را تحویل نیروهای روی خشکی می دادند و ما می بایست از مسیری که در دید و آتش دشمن بود و قسمت زیادی از آن هم هنوز صد درصد پاکسازی نشده بود، عبور می کردیم. علاوه بر آتش سنگین ادوات، گاهی هم از ناحیه همین افراد باقیمانده هدف قرار می گرفتیم.

پنج روز در کنار نیروهای رزمی ماندم تا نیازهایشان را به سرعت تأمین کنم و در این مدت روزانه چندین نوبت از خط مقدم تا اسکله در رفت وآمد بودم.

در عملیات بدر با توجه به فاصله سی کیلومتری ما تا خط مقدم دشمن، عراقی ها چند پاسگاه در مسیر نیروهای ما داشتند که مهمات و تجهیزات زیادی در آن ها نبود تا در روز اول عملیات از آن استفاده کنیم و با شروع عملیات و به دلیل فاصله زیاد ما فرصت داشتند همه امکاناتشان را از خط مقدم به عقب تر و آن سوی دجله منتقل کنند.

ما باید فکر تأمین همه چیز را می کردیم، به همین جهت، هم زمان با نیروی پیاده، عوامل تدارکات هم وارد خط درگیری شدند. همان شب دو دستگاه تویوتا و دو دستگاه موتور سکلت با یدک کش ها به آن طرف منتقل کردیم. در ساعت های اولیه عملیات با استفاده از این خودروها، مهمات و آذوقه را به خط ارسال کردیم و از آن طرف پیکر شهدا و مجروحین را به عقب آوردیم.

ابتکار نیروهای تدارکاتی ما در این عملیات این بود که برای موتورسیکلت ها یک گاری یدک طراحی کردند که به عقب آن ها متصل می شد و کارایی موتورها را به چند برابر افزایش می داد و به اندازه نصف تویوتا برای حمل ملزومات در آن ها ظرفیت ایجاد می شد.

از طرفی چون ارتفاع آن از خودرو کمتر و سرعتش بیشتر بود، برای ما بسیار کارگشا بود. در ساعت های اولیه به وسیله این موتورها، مجروحین با سرعت بیشتری به عقب منتقل می شدند و همین امر سبب شد، جان خیلی از افراد نجات پیدا کند.

به هرحال، پنج شش روز را در زیر شدیدترین آتش دشمن بودیم. مشخص بود عراقی ها در پشت دجله در حال آوردن تجهیزات به این منطقه هستند و از سمت چپ و راست دجله نیروهای خودشان را فوق العاده تقویت کرده اند و از دو طرف تانک هایشان را در مقابل ما چیده اند.

از طرف دیگر، دشمن این منطقه را به شدت بمباران می کرد. ولی یکباره نیروهای عراقی مستقر در خط از شدت آتش خود کاستند و آرامش قبل از طوفان برقرار شد.

نیروهای پیاده یکی از لشکرهای ارتش که از همدان آمده بود، برای استقرار در خط پدافندی به منطقه آمد تا نیروهای رزمنده یگان های سپاه برای مراحل بعدی عملیات که عبور از دجله بود، خود را بازسازی و آماده کنند.

هم زمان با این جابجایی، عراقی ها از زمین و هوا شروع به آتش باری روی خطوط دفاعی ما کرده، بلافاصله بیش از ده گردان تانک از هر طرف شروع به پیشروی به طرف خط پدافندی ما کردند.

از ساعت های اولیه صبح که پیشروی دشمن شروع شد تا عصر، در امتداد رودخانه دجله هر چیزی را که سد راهشان بود، نابود کردند و جلو آمدند. ناگفته نماند که در این شش روز، نیروهای ما اقدام به احداث پل شناور از جزیره تا خشکی کرده بودند. این پل قابلیت تردد تویوتا را داشت و ما می توانستیم تجهیزات و امکانات را به آن طرف منتقل کنیم.



عقب نشینی

زمانی که نیروهای عراقی به نزدیکی پدافند ما رسیدند، آقای شاهمرادی گفت: برادر الله وکیل، هر مقدار از امکانات و تجهیزات را که می توانید، به عقب منتقل کنید و بقیه را منهدم کنید. گفتم چه خبر شده است؟ گفت: نپرس! فقط سریع از منطقه خارج شوید.

زمانی که دستور عقب نشینی صادر شد، نیروها را جمع کردیم و هر چیزی را که می توانستیم داخل خودروها ریختیم و به همراه آنان به عقب آوردیم. هنوز نیروهای تدارکات که کمی عقب تر از خط مقدم بودند، از وقایع هولناکی که آنجا می گذشت، خبر نداشتند. چون ما از قبل در حال جابجایی و سپردن خط به یگانی از ارتش بودیم، نیروهای پیاده ما از روی پل به عقب منتقل شده و نیروهای تدارکاتی هم به جزیره رفته بودند.

حجم آتش دشمن از زمین و آسمان عجیب بود و کار به جایی رسیده بود که نیروی هوایی عراق در آبراه ها دنبال قایق و نفرات می گشتند تا آن ها را هدف قرار دهند و هر جنبنده ای را که از بالا می دیدند، با تیربار هدف قرار می دادند.

خوشبختانه بیشتر از ۹۵ درصد نیروهای تیپ ما باوجود آتش سنگین دشمن، به عقب برگشتند، اما متأسفانه تعدادی از نیروها که مجروحیت شدیدی داشتند و پیکر شهدا در منطقه به جا ماندند.



ضعف های استراتژیکی و تاکتیکی عملیات

در عملیات بدر هم به دلیل اینکه فضای جزیره مجنون برای آتش باری روی مواضع دشمن بسیار محدود بود، آن طور که باید و شاید موفق نبودیم، چون باید از داخل جزیره پوشش لازم صورت می گرفت. هر بار که هواپیماهای دشمن این آتش بارها را بمباران می کردند، وقفه ای در کار پیش می آمد و نیروهای بعثی موفق به پیشروی می شدند.

ضمن آن که مسافتی هم که نیروهای ما در ابتدای عملیات بدر پیشروی کرده بودند، بیش از سی کیلومتر بود و برد توپخانه های ما نزدیک به چهل یا چهل وپنج کیلومتر می رسید که با این اوصاف، توپخانه ما قادر به خاموش کردن آتش توپخانه دشمن که عقب تر از این حد مستقر بود و مرتب خطوط دفاعی ما را می کوبید، نبود و برد آتش پشتیبانی توپخانه ما برای حمایت نیروهای رزمی مان تا خط دشمن نمی رسید.

در عملیات بدر باوجود ایستادگی بی نظیر نیروهای ایرانی، حملات شیمیایی دشمن کار خود را کرد و عملیات با اهداف از قبل تعیین شده نرسید و نتوانستیم اهداف موردنظر را حفظ کنیم.

ما دوباره در همان خط پدافندی جزیره مستقر شدیم و عراق هم آنجا چند نوبت ما را محک زد تا ببیند می تواند جزیره را از ما پس بگیرد یا نه؛ که هر بار با مقاومت جدی نیروهای ما مواجه و ناامید شد.



نجات فرماندهان

در برگشت نیروهای ما از منطقه عملیاتی، چند نفر از مسئولین قرارگاه همراهشان شده بودند و افراد تدارکات آن ها را نشناخته بودند. نیروهای پیاده عراق هم حدود هزار متر با این ها بیشتر فاصله نداشتند. بچه های ما یک فروند قایق را در داخل نیزارها مخفی کرده بودند تا در مواقع اضطراری از آن استفاده کنند.

عراقی ها هم با تانک در تعقیب آن ها بودند. از کنار آب خودم نیز به آن ها پیوستم. وقتی به چهره آن دوستان فرمانده نگاه کردم، بعضی را شناختم و از فرماندهان قرارگاه کربلا یکی حجت الاسلام بشردوست و دیگری آقای عزیز جعفری را به جا آوردم، اما بقیه را نشناختم. به آن ها گفتم بچه های ما یک قایق برای خودشان گذاشته اند. شما با این قایق بروید؛ ماهم بالاخره یک کاری می کنیم.

به این ترتیب قایقران، سریع آنان را از محل دور کرد و دیگر قایقی نبود که من، حمید رفیعی، رضا نصیریان، مصطفی روحی و یکی دو نفر دیگر با آن برگردیم.

هوا گرگ ومیش بود و تانک های عراقی هم غرش کنان به ما نزدیک شده بودند. در همین حین، قایقی از راه رسید و یکی فریاد زد: سوار شوید! همه فوری به داخل قایق پریدیم. قایقران خیلی سریع و حرفه ای تلاش کرد از محدوده تیررس عراقی ها خارج شود. برخی اوقات گرمی گلوله هایی را که از کنار صورتمان می گذشت، حس می کردیم.

قایقران برای این که در تیررس گلوله های مستقیم دشمن قرار نگیریم، ناچار بود زیگزاک حرکت کند. در مقر هم همه نگران وضعیت ما بودند که چه بر سر ما آمده است؟! ساعت از هشت شب گذشته بود که به اسکله رسیدیم.



منبع:

صابری، فضل الله، موقعیت الله وکیل، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، حوزه هنری استان اصفهان، چاپ اول ۱۴۰۱، صفحات ۱۹۵، ۱۹۶، ۱۹۷، ۱۹۸، ۱۹۹، ۲۰۰، ۲۰۱، ۲۰۲، ۲۰۳، ۲۰۴، ۲۰۵، ۲۰۶، ۲۰۷، ۲۰۸

برچسب ها :

نام*
ایمیل*
نظر*


© 1397 کلیه حقوق محفوظ است | طراحی وب سایت
x - »